امروز هم خب عید بود و نمیه اول روز به استرس برای تحویل پروژه گذشت .(واقعا استرس الکی بود ! نمیدونم چرا واقعا این طوری شدم:دی) مابقی روز هم به کارخونه و شام و اینا گذشت. خدا کنه بعد نماز صبح بتونم بیدار بمونم . کلی کار دارم این هفته که از یکشنبه شروع می‌شه :) + دیروز فهمیدم چهلم یکی از بچه‌های دانشکده‌اس . داشتم فکر می‌کردم که چقدر خوش اخلاق و خنده‌رو بود . خدا رحمتشون کنه. ++ نزدیک بود دیروز شعر بگم ولی خب نشد :)) { یک بیتی هم نوشتم ولی خب برای
غروب خیلــــــــــــــــــــــی دل‌گیری داره امروز. برای من شبیه غروب حمعه است . دارم روی مقاله‌ای که خوندم کار می‌کنم امیدوارم تا آخر شب تموم بشه . دلم می‌خواست با یکی بشینم حرف بزنم اما حرفی هم ندارم :)) + خدایا چنان کن سرانجام کار، که تو خشنود باشی و ما رستگار . ++ خواب‌های عجیبی دارم میبینم واقعا این چند مدت :| خدا خودش به خیر بگذرونه .
امروز به اندازه کل هفته خانه داری کردم . :دی دیگه بالاخره مسافران عزیز (پدرو مادر) از سفر برگشتن و خب کلی کار خونه بود و در آخر هم شام شب بود :دی + هنوز نتونستم رفتار یکسری از آدم‌ها رو درک کنم که واقعا چرا ؟! :دی ++ امیدوارم استاد فراموش نکنه این سری پروژه من رو و ایمیل بزنه به مدیر گروه :دی +++ خدایا ! :دی . :دی
خیلی وقت هست از خونه به خاطر کرونا بیرون نرفتم. خیلی دل نازک شدم. نمیدونم چرا . :دی درست وقتی که حس می‌کردم به بن بست خوردم خدا یک راه جدید گذاشت جلوم ^____^ به همین دلیل مراتب تشکر خود را به گوش خالق جهانیان مجددا می‌رسانم :) بیاین یکم غمگین بنویسیم :دی +اثر کرده است. که این گونه در سیاهی شب در پیچش دردها آرزوی سحر می‌کنم. آری زهر رفتنت، خوب اثر کرده است! × پارادوکس× + گفته بودم اگه کمکم کنی، خیلی خیلی بیشتر تلاش می‌کنم :دی ++انا معکم مستمعون
یک برنامه 40 روزه رو به امید خدا شروع کردم :) دو روز هست که درگیر کارهای مهمونی هستم . :) خدا رو شکر خوب برگزار شد . دیگه از غذا و کیک تولدی که با من بود گرچه شب قبلش به خاطر خامه‌کشی کلی آه و ناله کردم که این چه خامه‌ای ین نمی‌شه کار کرد :دی ( البته بابتش خجل شدم ) ولی تهش بد نشد . دیگه باید برم سر کار و درس . ^_______^ + خدایا کمکمون کن که در کارمون موفق باشیم :)
دلم می‌خواست مثل دوران مدرسه٬ الان یک نفر بود که باهم قرار می‌ذاشتیم برای درس خوندن واقعا نیاز به یک انگیزه این شکلی دارم برای ادامه کارم . ( به طور خنده داری رو من اثر داره این نوع همکاری ولی ناظر داشته باشم که کارهام رو بررسی کنه اصلا اثر نداره که هیچ اثر عکس داره . نمی‌دونم چرا ؟!!! ) + یادش بخیر٬ دبستان یک بار با دوست صمیمیم انجام دادم این کار رو و خب رتبه آوردم. یک بارم با دوستم تو دبیرستان همچین کاری رو انجام دادم .
اخیرا یک کتاب جدید بهم معرفی شد که اسمش چهار میثاق بود . کتاب خوب و کمی بود . مطالبی که توی این کتاب می‌خونین به احتمال زیاد خیلی‌هاش رو شنیدین یا خوندین . مطالب تازه‌ای نیست اما یادآوریش بهتون انرژی خوبی می‌ده و یک انگیزه برای عمل کردن به کارها . اول کتاب در مورد خودمون صحبت می‌کنه و غباری که جلوی چشمان ما رو گرفته . بعد 4 میثاق رو بهمون می‌گه که با رعایت اون‌ها، می‌تونیم زندگی بهتری داشته باشیم: 1- گناه نکردن با کلام خود ( رعایت کلامی که به
واقعا در طی سال‌ها فکر می‌کردم تغییر کرده باشم ولی هنوزم همونم :)) INTP-T باید یک اعلامیه بزنم یک چند نفر INTP پیدا کنم ببینیم واقعا این شکلی هستیم یعنی همه‌مون یا نه :)) + دیشب پر از غم بودم . قرآن خوندم که تموم شد انگار کوه غم رو از شونه‌ام برداشته بودن . ++ خداوند عزیز! الان می‌رم سر کارم، چشم پوشی بفرمایین :دی
دارم روزهای عجیبی رو دارم سپری می‌کنم. همه‌چی در ظاهر آروم هست ولی هیچ‌چیز سرجای درست خودش نیست. خیر و شر ، خوبی و بدی . ارزش‌ها و ارزش‌ها و ارزش‌ها . شروع شک‌ها و مخالفت‌ها . گم شدن‌ها . سرگردانی‌ها . از یک جا بود . شاید اشتباه می‌کنم :) زندگی داره پیش می‌ره اما من تو یک نقطه ثابت ایستاده‌ام و به حرکتش نگاه می‌کنم . اما برام پیچیده‌تر از اون هست که بتونم انتخاب کنم . - راحت‌تر دارم ابراز تنفر می‌کنم نسبت به مواردی که ناراحتم می‌کنه .

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سبز سفارش پروژه دانشجویی وبلاگ درسی محمد مهدی کریمی Rivkaotvkgbop2 Tapak ساراول دکتر سید مهدی مصطفوی هر چی که بخوای