امروز هم خب عید بود و نمیه اول روز به استرس برای تحویل پروژه گذشت .(واقعا استرس الکی بود ! نمیدونم چرا واقعا این طوری شدم:دی) مابقی روز هم به کارخونه و شام و اینا گذشت. خدا کنه بعد نماز صبح بتونم بیدار بمونم . کلی کار دارم این هفته که از یکشنبه شروع میشه :) + دیروز فهمیدم چهلم یکی از بچههای دانشکدهاس . داشتم فکر میکردم که چقدر خوش اخلاق و خندهرو بود . خدا رحمتشون کنه. ++ نزدیک بود دیروز شعر بگم ولی خب نشد :)) { یک بیتی هم نوشتم ولی خب برای منبع
درباره این سایت